زنده گانی یک غروب زرد بود
انتهای این غروب یک مرد بود
خواهرم غمگین کنار پنجره
مادرم از زنده گی دلسرد بود
آرزوها کودکی بُد شیر خوار
مهربانی یک زن ولگرد بود
کوچه ها گندیده از مرداب ها
جاده ها آکنده از نامرد بود
یکنفر می مُرد؛ امّادور تر
"ازدحام مردم بی درد بود" (فرهاد)
ها ,یک ,کوچه ,مرداب ,گندیده ,غروب ,ها گندیده ,از مرداب ,مرداب ها ,کوچه ها ,گندیده از
درباره این سایت